«قدرت سگ»؛ بردن سوغاتي‌هاي بيچارگي‌مان به زندگي ديگران

مجله نماوا، آيدا مرادي آهني

زيرا اينك دست خداوند بر چهارپايان تو كه در بيابان هستند، بر اسبها، بر الاغها، بر شترها، بر گاوها و بر گوسفندان است. عهد عتيق – خروج

هيچ كس نمي داند كه پيتر گوردون، با اين چشمان عجيب، كفش هاي سفيد و شكوه زنانه، در ميان مردان سوت زده راه مي رود. تاريكي در سنت هاي عهد عتيق.

نه، داستان «قدرت سگ» فقط جايي نيست كه خصومت قديمي مي تواند پايان يابد. بلكه تا حد زيادي داستان افرادي است كه وارد زندگي ديگران مي شوند. نه تنها زماني كه شخصي وارد زندگي ما مي شود، بلكه زماني كه ما وارد دنياي ديگران مي شويم.

يك فانتزي در سر جورج بربانك وجود دارد و يك رويا در مورد خانواده اي كه تمام زندگي او را در خواب ديده اند. در آن موقعيت مردانه، جورج، برخلاف برادر سركش خود، وقار و احترام سنتي را بر اتانازي و ديگر اشكال مردانگي ترجيح مي دهد. ازدواج با رز گوردون يكي از آن سطوح و افتخارات است. اما گل رز مانند پينه اي است كه روي بسياري از جريب ها بوربنك قرار دارد. رز كه مانند نهنگ بر كرانه ماه بوربنكس قدم مي گذارد، بر آبشش دردناك خود بر دو برادرش فاجعه مي اندازد و در زير انفجار همه مشكلاتش. بازي درخشان كريستن دانست را مي توان نقطه برجسته كارنامه كاري او دانست. زن لرزان كه شبيه زمين است وقتي تكان مي خورد همه چيز را به سوي او پرتاب مي كند.

اينها نمايش هايي هستند كه شايد جين كمپيون با ذهن غني خود عمدا ما را از صحنه سينما دور مي كند و به فضاي تئاتر نزديك مي شود. اولين لحظه درگيري رز و فيل بين ديوارهاي تاريك خانه بزرگ. وقتي نور روي گل رز مي افتد و ما شرمندگي او را مي بينيم يا جايي كه او در مقابل مهمانان بزرگ جورج از نواختن پيانو دست مي كشد. يا وقتي كه در زير راز فيلي مي لرزد، نگاهي ترسناك، ليوان شرابي را تكان مي دهد و مي لرزد.

بدبختي معرفي شده توسط رز گوردون به عنوان هديه فقط معلوليت او نيست. اما داستان اين نيست كه خاطرات غمگين خود را وارد زندگي ديگران كنيم. به هر حال، رمان و فيلم پاسخي است به اين كه وقتي غم ها و احترام خود را در زندگي ديگران به تكه هاي دنيا مي اندازيم، خودمان را چگونه مي يابيم.

آيا ما مانند جورج از تظاهر به خوشحالي خسته شده ايم؟ آيا ما مانند گل سرخ در سرزمين بيگانه مي لنگيم؟ يا مثل يك فيل حداقل آرزوهاي پنهاني خود را به ياد مي آوريم؟ ديدن پسر رز، زني در چشمان فيل با دوستانش، او را به ياد فيل معشوق قديمي اش مي اندازد. آنچه فيل به سوي پيتر پرتاب مي كند، خشم و حرارت عشق پير و مرده است. آنها كه از عشقي پنهان و دور رنج مي برند، ابتدا به شكل خشونت و تحقير و سپس در كالبد عشق و سپس تسليم و تسليم آن را روي پيتر قرار مي دهند. اما پيتر گوردون چطور؟ وقتي شكم خرگوش يا گاو را باز كرد و به رازهاي فيلي پي برد كه تحقير مادرش را تماشا مي كند؟ او تنها فردي از گروه چهار نفر است كه فاجعه اي را كه به بار آورده را نمي بيند، اما ما فاجعه اي را كه او در آن قرار دارد مي بينيم. گاهي اوقات به نورمن بيتس فكر مي كنيم. هايد و تمام شخصيت هاي داستان ها و فيلم ها كه با آرامش، بي سر و صدا و صبورانه قربانيان خود را فلج مي كنند. انتخاب كودي اسميت بايد جسورانه توسط نبوغ جين كمپيون دنبال شود. پسري لاغر و صاف، با قيافه بزي عجيب و غريب و در عين حال طوري به شما نگاه مي كند كه انگار به جاي عجيبي نگاه مي كند.

«دگ قدرت» پر از اين لحظات و مكث هاي هوشمندانه و خاص است. اگر آن را عملكرد فوق العاده Champion در چند سال گذشته بدانيم، نااميد نخواهيم شد.

اين فيلم را در Experience تماشا كنيد