مجله نماوا، شهرام اشرف ابيانه من يك بار فيلمساز فرزاد موتمن را در يكي از كلاسهاي فيلمسازي خود به نام «پدرخوانده» شنيدم، برخلاف باور عمومي، نه يك فيلم باندي، بلكه يك درام خانوادگي. اين مي تواند آغازي براي ورود به دنياي فيلم باشد. فيلمي درباره خانواده به عنوان پناهگاهي از خطرات سرزمين بيگانه. تهديدي كه …
منبع :
«پدرخوانده»؛ در آغاز نور بود و ديگر هيچ نبود
«پدرخوانده»؛ در آغاز نور بود و ديگر هيچ نبود https://ijmarket.com/blog/پدرخوانده؛-در-آغاز-نور-بود-و-ديگر-هيچ/ ايجي ماركت Fri, 05 Nov 2021 10:54:49 0000 فيلم و هنر https://ijmarket.com/blog/پدرخوانده؛-در-آغاز-نور-بود-و-ديگر-هيچ/
مجله نماوا، شهرام اشرف ابيانه من يك بار فيلمساز فرزاد موتمن را در يكي از كلاسهاي فيلمسازي خود به نام «پدرخوانده» شنيدم، برخلاف باور عمومي، نه يك فيلم باندي، بلكه يك درام خانوادگي. اين مي تواند آغازي براي ورود به دنياي فيلم باشد. فيلمي درباره خانواده به عنوان پناهگاهي از خطرات سرزمين بيگانه. تهديدي كه …
منبع :
«پدرخوانده»؛ در آغاز نور بود و ديگر هيچ نبود
مجله نماوا، شهرام اشرف ابيانه
من يك بار فيلمساز فرزاد موتمن را در يكي از كلاسهاي فيلمسازي خود به نام «پدرخوانده» شنيدم، برخلاف باور عمومي، نه يك فيلم باندي، بلكه يك درام خانوادگي. اين مي تواند آغازي براي ورود به دنياي فيلم باشد. فيلمي درباره خانواده به عنوان پناهگاهي از خطرات سرزمين بيگانه. تهديدي كه هدف آن پايگاه خانواده است تا اين تنها واكنش انساني را به فيلم ببرد. گويي خانواده تنها وسيله محافظي بود كه ما را از خطرات بيروني دور مي كرد و آسيبي نمي ديد.
به نظر مي رسد وسترن هاي جان فورد كه در آن خانواده همه چيز است. به نظر مي رسد همه رنج ها و رنج هاي شخصيت هاي فيلم موجه است تا تنها اين لذت را مي توان در امان نگه داشت، هر چند افراد بيشماري فداي آن شوند. مثل بهشتي است كه آدمي رانده شده به زندگي روي زمين در آن آرام مي گيرد. شيطان پشت در است اما اجازه ورود به حرم را ندارد. تمام تلاش بازيگران فيلم براي حفظ اين تنها منبع ويژه آنهاست كه فيلم را جذاب كرده است.
اين يك تريلر فيلمي نيست كه ادعا كند بيشتر از حركتي فراتر از هرج و مرج تماشاگر است. اين موضوع از طريق چيدمان بصري فيلم به مخاطب منتقل مي شود. يكي از آنها استفاده از نور در اين فيلم ماندگار است. گوردون ويليس فيلمبردار، شاعر نور است. در نور داستان مي گويد. وجود يا عدم وجود رنگ هاي روشن، دنياي شخصيت هاي فيلم است. انگار روي تخته اي نشسته ايم كه به شخصيت هاي داستان معنا مي بخشد. نور مانند يك قلم مو است كه براي ايجاد فضا كار مي كند. در فيلمهاي هاليوودي به ندرت ديده ميشود كه چرخش رنگ و نور در يك قاب ديده شود. شخصيت ها هويت خود را در رابطه با اين سايه هاي روشن و نوع رنگ محلي به دست مي آورند. انگار از چنين پيشينه اي آمده اند و در دنياي فيلم مي مانند.
فيلمي كه تماشاي آن نقشي كليدي دارد. جهتي از هدف است كه آشفتگي دروني شخصيت ها را آشكار مي كند. ماجراي قبل از تيراندازي سولاتسو و كاپيتان مك كلاسكي و ظاهر شدن آل پاچينو گمشده و گيج در نقش مايكل و صداي قطاري كه در حال عبور است را به خاطر داريد؟ ظاهر مارلون براندو را در اين اتاق هاي سرپوشيده در اطراف به ياد بياوريد. به نظر مي رسد پرنده اي است كه در يك قفس طلا محبوس شده و راهي براي فرار پيدا مي كند. فقط در باغ بيرون اتاق، در عروسي دخترش، كه نور و شادي به آن چشمان هميشه نگران بازگشت. اين وضعيت با غيبت مايكل، پسر محبوبش، از خانواده باز تشديد مي شود. نقش دو نفري كه براندو و پاچينو در انتهاي فيلم بازي مي كنند نمونه اي از آن است. از نظر نمايه مقابل، شبيه ويديويي از فيلم برگمان است. در حالي كه براندو به عنوان پدر خانواده در مراقبت از پسرش مردد است. به نظر مي رسد كه او در حال كاشت چيزي است و نگاه پاچينو به نقش مايكل كه در حال تماشاي شورش بود، به نظر مي رسد آينده او باشد.
بياييد به استفاده از نور در اين فيلم شگفت انگيز برگرديم. اولين مناسبت ازدواج را به خاطر بسپار. براي نشان دادن پازل خانواده هاي شادي كه در يك جشن عروسي جمع شده اند، شكاف ها و استفاده از نماهاي دور و نزديك را بشماريد. تصويري زيبا از يك بهشت كوچك را مي بينيم. فراتر از اتاق هايي كه به نور دسترسي ندارند. گويي اين نور از دل اين تاريكي بيرون آمده است. گويي اين نور در بطن اين تاريكي متولد شده است. براي اولين بار مي بينيم كه يك تفسير سينمايي و تصويري جديد از تاريكي و بدي كه مانع قدرت ادراكي ما مي شود. هيچ كس خوب نيست و هيچ كس طرفدار شر مطلق نيست. به زودي متوجه ميشويم كه سران چهار خانواده ديگر، كه ظاهراً بيرحمانه به نظر ميرسند، ممكن است قربانيان درمانده ظلم شوند.
از اين منظر، دو جنبه از ديده شدن فيلم به عنوان يك استعاره عمل مي كند. نور (در صحنههاي باز در نور روز و در دل طبيعت، در همان سكانس عروسيها، و در سيسيل و مايكل با آپولينو، دختري كه مايكل دوستش دارد، ملاقات ميكند) و تاريكي (در اتاقهاي بسته، جايي كه شر از آن سرچشمه ميگيرد، و در ماشينها. سفر؛ اتاق هاي سرگردان كه در آن نقشه كشتن مي كشند). به نظر مي رسد اين دو تنها ميراثي هستند كه از وجود انسان بر روي زمين باقي مانده است. گويي اين يك كتاب مقدس سينمايي است، تاريخ خانواده هاي گانگستري. براي اين آغاز، آغاز نور بود و نبود[١].
جداي از اين، در خلق محتواي فيلم و شكل دادن به ساختار زيبايي فيلم كه نامرئي اما محسوس است و خانواده در هر فيلمي بدون اجبار و تخيل حضور دارند، چيزي مهمتر است. اين ليستي است كه به عنوان يك پيوند در پس زمينه عمل مي كند. ما «پدرخوانده» را نه تنها به دليل توصيف واضح و شخصيتهايي كه با نقشش مطابقت دارند، دوست داريم، بلكه به اين دليل كه ما را به ياد شخصيتهاي به ظاهر بيرحم فيلم مياندازد، مردان خانواده مهرباني كه براي وقت خود آشپزي ميكنند يا بچه دارند. يا دور ميز
فيلمي را خواهيد ديد كه نشانه هاي حضور خانواده در گوشه كنار قاب آن ديده مي شود. همه جا بچه ها بازي مي كنند. مانند كودكاني كه در صحنه ضرب و شتم كارلو بازي مي كنند، خواهر شوهر خانواده، ساني، در ميان يك آتش نشان كه خشونت را جلوي چشمان آنها تماشا مي كند. در جايي نوزاد در كنارش گريه مي كند يا صداي بچه ها بيرون از كادر شنيده مي شود يا در آغوش شخصيت هاي اصلي فيلم قرار مي گيرد. حضور بچه ها آنقدر زياد است كه كل فيلم را دارند. همچنين تظاهرات معروف آخرين غسل تعميد در كليسا و مونتاژ مربوط به تظاهرات تسويه حساب و سران پنج خانواده را به خاطر داشته باشيد. همه چيز در مورد يك نوزاد تازه متولد شده منطقي است. اين نوزاد ميراث جهاني است كه پرونده قتل در آن اولويت دارد. گويي خشونت در مراسم غسل تعميد است.
«پدرخوانده» خشونت، برهنگي و گشاده رويي را فراهم مي كرد كه قبلاً چنين نبود. خشونت بيش از پيش واقعي تر شد. نوعي سوء ظن آميخته با ترس در دنيايي كه همه انتظار شليك گلوله را داريد. نماي عالي و نمايه هاي غريبه ها در داخل. نوعي نگراني آميخته با نقاب بي احتياطي روي صورت سرپرست خانواده، دن ويتو كورلئونه و نقش غيرمعمول مارلون براندو در پدر خانواده مافيايي. مردي با كابوس. او از كاري كه انجام نداده نااميد است. نوع راهب در لباس يك باند از تنها بودن، تنها زندگي كردن و گذراندن وقت با خانواده خود بسيار راضي است.
ما همان چيز را به شيوه اي متفاوت از وارث او، مايكل، مي بينيم. نوعي سروصدا و لانه در چهره آل پاچينو. كسي كه ياد گرفته است احساسات خود را پنهان كند و هنگام گريه گريه كند، به نظر مي رسد سعي دارد از خانه تنگ خارج شود. اينها مردان شهر هستند. گيرنده مسئوليت هايي كه بر عهده گرفته ايد اما فاش نمي كند.
1. اشاره به آغاز انجيل يوحنا است. “آغاز كلمه بود و ديگر نبود”
اين فيلم را در Experience تماشا كنيد
منبع :
«پدرخوانده»؛ در آغاز نور بود و ديگر هيچ نبود
- ۱۷ بازديد
- ۰ نظر